دلتنگی هایم
بنام حق باز هم دلتنگی... باز هم تنهایی... و ایندفعه ساعتهای تنهایی بیشتر بخاطر کلاسهای بابایی.... باز هم تکرار و تکرار و تکرار... شاید ماه مبارک تغییری ایجاد کند. پسرک من ایندفعه خیلی پسر گلی بودی واصلا مامانو اذیت نکردی. با هیچکس غریبی نکردی و خندون و مهربون به خصوص با مهلا بودی. خوشحالم که تنها بزرگ شدنت اثر منفی تا حالا نداشته. ولی سخته که اینجا تک و تنها همه چیز من باشم. ولی من میتوانم میتوانم چون میخواهم که بتوانم. ولی باز هم سخته تک و تنها بدون هیچ فامیلی. ولیی میشود. رمضان امسال خیلی با رمضانهای دیگر فرق دارد. گرچه از سال 89 ازدواج کردیم ولی دو سال اول که من مشغول درس بودم و در خوابگاه ، رمضان کنار با...
نویسنده :
مامان طاها
17:02